پاییز مردیست عاشق...
پاییز مردیست
با دستانی بزرگ که هر شب
منتظر دختریست با چشمانی زلال
و دستانی کوچک که تنها نگاهش کند
و بگوید دوستش دارد..
 
پاییز مردیست
پیشه اش عاشقی
در دایره ی خاموش سرد زندگی اش
پاییز مردیست که شباهنگام به خانه اش میرود
چای دم میکند تنها مینوشد
و دیوارها را مینگرد
و برگهای خشک لای کتاب را میبوید..
 
پاییز مردیست
ساکت،
صبور؛
اندکی مغرور
نه برای شمعدانی ها
نه بخاطر توفانها
و گردبادههایی که در دلش موج میزنند
او بیگانه است با دروغ، تفریق، کینه...
 
پاییز مردیست
که تنها شعر مینویسد،
آنها را نمیفروشد
زیرا بهایی ندارد شعر گفتن
دراین تنهایی غربت
که حتی لحجه اش را نیز هیچکس نمیداند...
 
پاییز مردیست
در آن سوی آبهای جهان
دور از خزان
و برگ ریزان
فقط گاهی،
هر از چند گاهی دلش میگیرد
میخواند،
مینوازد بغض میکند،
تا ابرها گریه کنند ...
 

 



نظرات شما عزیزان:

مریم
ساعت9:29---20 مهر 1393
پاییز است
و هوا پر شده از دوستت دارم هایی که به باد سپردم!
کاش پنجره ات باز باشد . . .

پاسخ:ممنون خواهرم زیبا بود


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : شنبه 19 مهر 1393برچسب:, | 21:19 | نويسنده : آتریسا |